جدول جو
جدول جو

معنی کاسه مار - جستجوی لغت در جدول جو

کاسه مار
(سَ / سِ)
نوعی از مار:
قدرت انگیخته ز خاک نفاق
کاسه ماری بصورت آدم.
حکیم شرف الدین (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کاسه مار
نوعی مار: (قدرت انگیخته زخاک انفاق کاسه ماری بصورت آدم) (حکیم شرف الدین)
تصویری از کاسه مار
تصویر کاسه مار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاست کار
تصویر کاست کار
متقلب، دروغ گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفچه مار
تصویر کفچه مار
نوعی مار سمّی با سری پهن. مار کبرا از انواع این مار است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاسه گاه
تصویر کاسه گاه
جایی که در ساعت های معیّن کوس و کرنا می زنند، نقاره خانه
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سِ)
نقاره خانه را گویند، چه کاسه بمعنی نقاره هم آمده است. (برهان).
شاه بنظارۀ آن کاسه گاه
گرم ترک راند فرس را براه.
امیرخسرو (از آنندراج).
، جائی که نوبت شهریاران زنند، ساقی راهم میگویند. (برهان) ، کنایه از آسمان است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ سَ)
دهی واقع در دو فرسخ شمالی شهرلار
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نام باغی است در کشمیر و همچنین باغی در لاهور و باغ دیگری در دهلی و این لفظ هندی است از شاله: بمعنی خانه و مار، بمعنی شهوت است پس معنی ترکیبی آن خانه شهوت باشد. و چون تفرج و تماشای باغات شهوت را برمی انگیزاند بمجاز بمعنی باغ استعمال یافته است. (از بهار عجم) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) :
ز باغ، زلف و رخ یار داده است فراغم
که سنبل سیهش کم ز شاله مار نباشد.
عبدالغنی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ یِ)
حق ّالفخذ
لغت نامه دهخدا
دروغگوی را گویند چه کاست بمعنی دروغ هم آمده است، (برهان)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
در تداول عامه، کسی که ارتزاق از راه کسب میکند. کسی که کسب جزئی دارد. بازاری
لغت نامه دهخدا
(کَ چَ / چِ)
قسمی مار. (از فرهنگ رشیدی). در اصطلاح جانورشناسی یکی از اقسام ماران سمی خطرناک که دارای زهری کشنده است و از گروه پروتروگلیف میباشد در سطح قدامی دندانهای جلو آروارۀ بالایی این مار شیاری است که تا نوک دندان ادامه دارد و در آن شیار سم جاری می شود. وجه تسمیۀاین دسته ماران از آن جهت است که زواید مهره های گردنی خودرا باختیار می توانند پهن کنند و در این حال قسمت سر و گردن آنها بصورت کفچه یا قاشق پهنی در می آید. کفچه ماران دارای اقسام متعددند و همه آنها خطرناکند. گونه ای از آنها در افریقا و مصر وجود دارد (مشهور است که کلئوپاترا ملکۀ نامدار مصر با زهر یکی ازهمین کفچه ماران آفریقائی انتحار کرد). نوعی از کفچه ماران در کوهستان های اطراف مشهد فراوانند و نیز گونه ای از آنها مار عینکی است که در موقع پهن کردن زواید مهره ای گردنیش شکل عینکی در سطح خلفی پوست بدنش نقش می بندد (وجه تسمیه) و جزو خطرناکترین کفچه هاست و در هندوستان فراوان است و بنام کبرا نیز خوانده می شود. (فرهنگ فارسی معین).
- امثال:
از کفچۀ مار حلوا نتوان خورد. (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 142)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ بَ)
آنکه بازی به کاسه کند از عالم شیشه باز، و آن چنان است که دو کاسۀ چینی پر از آب کنند و کاسه بازان واژون شده کاسها را بر پشت گذارند و بتحریک سرین آن را بجنبانند و بدوش خود رسانند و قطره ای آب از آن نمیریزد و بمجاز محیل و مکار را گویند. (آنندراج) :
از حریفان قمار برده بسی
کاسه بازی چنین ندیده کسی.
میریحیی شیرازی (از آنندراج).
و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 127 شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
در تداول گناباد خراسان خانه زنبوران را گویند
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان مرحمت آباد که در بخش میاندوآب شهرستان مراغه واقع است و 299 تن سکنه دارد. در دو محل به فاصله 1/5 کیلومتر به نام کوسه لار بالا و پایین مشهور است و سکنۀ کوسه لار پایین 117 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
دلاک و شخصی که در حمام بدنهای مردم به کیسه مالش دهد. (آنندراج). دلاک و آنکه در حمام کیسه بر بدن می مالد. (ناظم الاطباء). کیسه کش:
سعی آن چنان خوش است که مانند کیسه مال
از پرهنر ز کیسۀ خالی برآورد.
محسن تأثیر (از آنندراج و بهار عجم).
رجوع به کیسه کش شود
لغت نامه دهخدا
(تَمْ بُ سِ)
کیسه دارنده. آنکه دارای کیسه (پول و غیره) است. (فرهنگ فارسی معین) ، شخصی را گویند که چیزها را به هنگام ارزانی بخرد و نگاه دارد تا زمانی که آن جنس به غایت گرانی رسد، آنگاه بفروشد. (فرهنگ جهانگیری). شخصی را گویند که چیزها به وقت ارزانی بخرد و نگاه دارد و در ایام گرانی بفروشد. (برهان) (ناظم الاطباء). کنایه از کسی که در ارزانی چیزها را به امید گرانی ذخیره کند. (آنندراج). محتکر. (فرهنگ فارسی معین). قسطار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
کفر و دین را نیست در بازار عشق
کیسه داری چون خم گیسوی تو.
سنائی (از جهانگیری).
هم اکنون این بازرگان برسد و نرخ صندل من کساد پذیرد، بروم و به حیلت صندلها از وی جدا کنم، پس بر شکل بیاعان و هیأت کیسه داران بیرون آمد و قدری چوب صندل با خود آورد. (سندبادنامه ص 300).
از بس به زخمهای جگر کیسه کرده اند
دلشاد گشته ام که شدم مرد کیسه دار.
میر الهی همدانی (از آنندراج).
، بردارندۀ کیسه، قاصد و پیک. (ناظم الاطباء) ، جانوری از راستۀ کیسه داران. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کیسه داران شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
صحرایی که ماسۀ نرم دارد. (فرهنگ فارسی معین). فرهنگستان ایران این کلمه را معادل کلمه ’سابلیر’ فرانسوی انتخاب کرده است. و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران ص 99 شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ یِ)
شکم تار و ستار (سه تار)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماسه زار
تصویر ماسه زار
صحرایی که ماسه نرم دارد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دارای کیسه است، شخصی را گویند که چیزها بهنگام ارزانی بخرد و نگاه دارد و در ایام گرانی بفروشد
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از اقسام ماران سمی خطر ناک که دارا زهری کشنده است و از گروه پروترو گلیف میباشد. این مار در سطح قدامی دندانها جلو آرواره بالا یی دارا شیاری است که تا نوک دندان ادامه دارد و در آن شیار سم جاری میشود. وجه تسمیه این دسته ماران از آن جهت است که زواید مهره های گردنی خود را باختیار میتوانند پهن کنند و در این حال قسمت سر و گردن آنها بصورت کفچه یا قاشق پهنی در میاید. کفچه ماران دارای اقسام متعددند و همه آنها خطرناکند. گونه ای از آنها در افریقا و مصر وجود دارد (مشهور است که کلئو پاترا ملکه نامدار مصر باز هر یکی از همین کفچه ماران افریقایی انتحارکرد) نوعی از کفچه ماران در کوهستانها اطراف مشهد فراوانند و نیز گونه ای از آنها مار عینکی است که در موقع پهن کردن زواید مهره های گرد نیش شکل عینکی در سطح خلفی پوست بدنش نقش می بندد (وجه تسمیه) و جزو خطرناکتر ین کفچه هاست و در هندوستان فراوان است و بنام کبرا نیز خوانده میشود: (همچو مار کفچه این گردنده دهر کفچه رنگین است اما پر ز زهر)، (سراج الدین)، سر زلف پر پیچ و تاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامه کار
تصویر کامه کار
کامروا کامران، سعید سعادتمند خوشبخت: (در چرند اب تبریز بشرف سجده شهریار کامکار کامیاب مشرف شدند)، موفق، عشرت طلب عیاش، جانور شکاری (سباع و طیور)، مطبوع ذایقه: (شیرینیها گوناگون و شیراز های نظیف و ریچار های لطیف و کامه ای کامکار. ) (ترجمه محاسن اصفهان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسب کار
تصویر کاسب کار
آنکه از راه کسب امرار معاش کند کسی که کسبی جزئی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاست کار
تصویر کاست کار
دروغگوی دروغزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه باز
تصویر کاسه باز
کسی که کاسه بازی کند، محیل مکار: (از حریفان قمار برده بسی کاسه بازی چنین ندیده کسی) (میر یحیی شیرازی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه گاه
تصویر کاسه گاه
نقاره خانه: (شاه بنظاره آن کاسه گاه گر مترک راند فرس را براه) (امیر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از اقسام ماران سمی خطرناک که دارای زهری کشنده است. وجه تسمیه این دسته ماران از آن جهت است که زواید مهره های گردنی خود را به اختیار می توانند پهن کنند و در این حال قسمت سر و گردن آن ها به صورت کفچه یا قاشق پهنی درمی آید. کفچه ماران دارای
فرهنگ فارسی معین
شن زار، رملزار
متضاد: ریگزار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خوکی که توله به همراه داشته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو ماده ای که زنگوله بر گردنش آویزان باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
مادر شیری، مادر رضاعی
فرهنگ گویش مازندرانی
نیلوفر صحرایی، پیچک صحرایی
فرهنگ گویش مازندرانی
مرغی که جوجه های کوچک دارد
فرهنگ گویش مازندرانی